رای مردم انگلستان به خروج از اتحایه اروپا، بسیاری را بر آن داشته تا در خصوص آثار و عواقب این اقدام اندیشه کنند. اکنون بسیاری با این پرسش دست و پنجه نرم میکنند که رای مردم بریتانیا چه آثاری بر آینده انگلستان، اروپا و جهان بر جای خواهد گذاشت. این گمانه نیز تقویت شده است که میبایست در انتظار حوادث مهم دیگری بود.
احتمالاً انتظار برای وقوع تحولات مهم در آینده پیش رو، انتظاری غیرمعقول نیست، با این حال، به نظر میرسد که تحولات محتمل پیشرو را به تنهایی نمیتوان ناشی از رای مردم انگلستان به خروج از اتحادیه اروپا دانست. شاید مناسبتر آن باشد که رای مردم انگلستان را نتیجه و پیامد شرایط و عوامل دیگری بدانیم که در حال تاثیرگذاری بر جامعه و سیاست در اروپا و کل جهان است.
مدتی است که گفتمان راست در بسیاری از کشورهای جهان با خمیر مایه ملی گرایانه و ناسیولیستی در حال پیشروی است. اگر چه برای مردم بریتانیا، این حس ملیگرایانه، حس جدیدی نیست؛ اما رشد ناسیونالیسم در برخی کشورهای خاک اروپا و افزایش حامیان احزاب راستگرای افراطی در اروپا پدیدهای است که به راحتی نمیتوان از کنارش گذشت.
در طول سالهای اخیر، به عللی که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود، احزاب راست افراطی حمایت بیشتری را در میان رای دهندگان اروپایی کسب کردهاند. البته بدیهی است که غلظت این احساسات ناسیونالیستی شاید قابل مقایسه با انگلستان نباشد. با این وصف، همین میزان از تغییرات، برای کسانی که، نه تنها حوادث، بلکه روندها را مطالعه میکنند، هشدار دهنده است. در برخی کشورهای اروپایی احزاب راست ملیگرا، برخلاف سالها و دهههای گذشته، از وزن بیشتری در پارلمانهای داخلی و پارلمان اروپا برخوردار شدهاند، به گونهای نادیده گرفتنشان در روندهای پارلمانی غیرممکن شده است. در نتیجه، هرگونه سیاستگذاری و قانونگذاری در این کشورها، لاجرم، نیازمند توجه به آرای این احزاب و مذاکره با آنها گردیده است. دامنه این تحولات به میزانی است که برخی از احزاب غیرملیگرا نیز در نتیجه فشار افکار عمومی، نوعی چرخش به سمت سیاستهای ملیگرایانه را تجربه کرده و یا اینکه، لااقل، به این سیاستها رای دادهاند.
پیشروی این گفتمان تنها محدود به اروپا نیست. در آنسوی اقیانوس نیز، ترامپ، یکی از نامزدهای ریاست جممهوری ایالات متحده، حضورش در بالاترین مراحل انتخابات درون حزبی و امیدواری به کاندیداتوری در سطح ملی، مدیون گره خوردن عقاید رادیکال راستگرایانهاش با حمایت بسیاری از شهروندان امریکایی است که خطابههای او را در دیوارکشی و طعن به دیگران، حرف دل خود میدانند.
برخی علل رشد ناسیونالیسم رادیکال
روند رو به رشد ملیگرایی رادیکال، به یقین مستند به علل و عوامل گوناگونی است که صاحبنظران حوزههای علمی گوناگون میتوانند، به قدر وسع، در خصوص آن اظهارنظر کنند. در ادامه، تنها به سه عامل از میان عوامل محتمل اشاره میشود.
۱. تروریسم و غلبه ترس و تهدید
اگر بتوان نقطه افتراق مشخصی میان هابز و بسیاری از صاحبنظران فلسفه سیاسی پیدا کرد، این نقطه افتراق چیزی نخواهد بود مگر تمرکز او بر نقش ترس و تهدید در شکل گیری اندیشه و عمل آدمی. از این زاویه، شاید بتوان گفت که دورانسازترین انتخابهای بشر، جوامع بشری و تمدنها، انتخابهایی است که در مقابل تهدیدها صورت میپذیرند. پس کافی است که ترس و تهدید جامعهای را فراگیرد تا آن جامعه جهتگیریهای جدیدی را تجربه کند. از قضا، این وضعیت، وضعیتی است که با گسترش آنچه تروریسم نامیده میشود در جهان غرب مشاهده میشود. کافی است تا کمیت و فراوانی کاربرد واژگان مرتبط با تهدید، جنگ، تروریسم که از زبان سیاستمداران درجه اول غربی خارج میگردد، محاسبه شود تا مشخص گردد که گسترش فعالیتهای شبه نظامی به خاک اروپا (و پیش از آن به خاک ایالات متحده در یازدهم سپتامبر) به چه میزانی از ترس و احساس تهدید دامن زده و این جوامع را برای دفاع در مقابل این هجومهای تروریستی به یاد احیای دیوارهای دفاعی ناسیونالیستی انداخته است. به عنوان مثال میتوان، میزان حملات انجام شده در خاک اروپا در چند سال گذشته را شاهد آورده و کمیت آن را حملات پیش از آن مقایسه کرد تا چگالی ترس و احساس تهدید موجود مشخص شود.
۲. مساله هویت و اسلام هراسی
اما ترس از آدم کشی و انجام فعالیتهای شبه نظامی، تنها عامل فرو رفتن به حصارهای ملیگرایانه نیست. این واقعیت که این عملیاتها توسط کسانی که خود را مسلمان میدانند انجام میشود و این واقعیت دوم که بخش قابل توجهی از جمعیت در کشورهای اروپایی مسلمانند، مساله جدیدی را برای غربیان ایجاد کرده است: مساله هویت.
جوامعی که شرکتها و دانشگاههایشان در صفحات اول کتابچهها و آگهیهای تبلغاتیشان تصویر منارههای مساجدشان را در کنار ناقوس کلیساها و دیگر نمادهای معماریشان قرار میدادند، به مرور با این خوف روز و شب میگذرانند که گویی هویتشان توسط بخشی از معتقدان به یک دین دیگر در مسیر اضمحلال قرار دارد. در یکی از آرامترین کشورهای اروپا؛ سوئیس، چند سال پیش از طریق یک همهپرسی، جملهای به قانون اساسی اضافه شد که طی آن ساخت مناره برای مساجد در این کشور ممنوع است. در این ماجرا، چند حزب راستگرای سوئیسی، دست اندرکار ترغیب مردم برای رای دادن به این اصلاحات بودند. برخی از این احزاب از طریق شباهتسازی میان مناره مساجد و موشک در کاریکارتورهایشان، میان موضوع این بند (هویت) و بند پیشین (ترس و ترور) نوعی همزادی را تداعی کردهاند.
اگر چه موضوع اسلام هراسی هنوز به برنامه و دستور کار رسمی بسیاری از احزاب اروپای غربی وارد نشده، اما میتوان روندی را مشاهده کرد که وجود ترسی نهفته در این جوامع را روایت میکند؛ ترسی که ریشه در مساله هویت این جوامع و هراس آنها از تلاش مسلمانان برای تاثیرگذاری بر این هویت دارد. تصویر جدید این هراس را، همچنین، میتوان در برنامه تبلیغاتی و سخنرانیهای ترامپ، در ایالات متحده، مشاهده کرد. فیالواقع، نفس اعتقادات ترامپ یا شبیه سازیهای احزاب راستگرای اروپایی در موضوع مورد بحث این مقاله اهمیت چندانی ندارد، زیرا که برای همیشه ترامپ و امثال او یا احزابی با دیدگاههای شبیه به او در این جوامع حضور داشته و دیدگاههای خود را ترویج میکردهاند. آنچه از زاویه مباحث این یاداشت اهمیت دارد، نه کلام ترامپ یا احزاب ملیگرای اروپایی، بلکه حمایتی است که این دیدگاهها در جوامع مربوطه کسب میکنند.
البته در اینجا، تناقضی چهره میکند. اگر چنین باشد که در این جوامع، مردم در هراس از پیروان یک دین (اسلام) به دنبال برخی حصارهای دفاعی میگردند، منطق اقتضا میکند که این حصارهای هویتی دفاعی نیز از جنس همان عاملی باشد که هویتشان را به چالش کشیده. بر این مبنا، شاید انتظار آن باشد که برای مقابله با اسلام هراسی، جوامع غربی، به مسیحیت پناه ببرند، حال آنکه در فرض این یاداشت، مردم به رویکردهای ملیگرایانه پناه بردهاند.
این مساله را شاید بتوان به این صورت پاسخ داد که: از آنجا که واحد عمل در سطح جهان در حال حاضر، واحد ملی است، انتظار میرود تا اولین واکنش نسبت به هویتهای تهدید کننده در قالب هویت موجود (هویت ملی) بروز یابد. لذا اولین واکنشها در مقابل هویت اسلامی (که ادعا میشود آن جوامع را در معرض تهدید قرار داده) از سوی ایدئولوژی ملی و در قالب ملیگرایی افراطی بروز یافته است. البته منطقاً بعید نیست که در صورت ناتوانی ایدئولوژی ملی در این هماوردی، گرایش به دیگر ایدئولوژیها، از جمله ایدئولوژیهای مذهبی و دینی، و خصوصاً انواع فرقهای آن، که سکه رایج روز است، تقویت شود.
۳. مهاجرت
اگر به جمع دو عامل فوق، عامل مهاجرت را نیز بیافزاییم، آنگاه عمق «مساله» واضحتر خواهد شد. کثیری از مهاجران (بویژه مهاجران دو سال اخیر اتحادیه اروپا) هم کمیشان کسانی هستند که حسب فرض بند قبل، هویت اتحادیه را به چالش کشیدهاند؛ مضاف بر اینکه بخش عمده هراس موجود از تروریسم، در نگاه اروپاییان، با اسلام و مسلمانی پیوند خورده است (*). از این زاویه، و در ارزیابی جوامع اروپایی، مهاجرت بر تعداد مسلمانان در داخل اتحادیه خواهد افزود و این یعنی اولاً افزایش تعداد تروریستها و ثانیاً قویتر شدن هویت اسلام و مسلمانان در جهان غرب. همچنین میتوان به این نکته نیز اشاره کرد که افزایش مهاجران، خصوصاً مهاجران محرومی مانند مهاجران سوری و افغان، به معنای کوچکتر شدن سفرهها و موقعیتهایی است که در داخل اتحادیه برای شهروندان اتحادیه اروپا وجود دارد.
این توضیحات مشخص میکند که چرا موضوع مهاجرت و مهاجران از اهمیتی بیبدیل در ابعاد هویتی، اقتصادی و مذهبی جوامع و تمدنها برخوردار است و چرا همین موضوع، سرفصل بسیاری از چالشهای موجود میان جوامع بوده و هست. اینکه چرا امروزه در بسیاری از اظهارنظرها اعلام میشود که اینجا «خانه/ کشور» «ما»ست و «آنها/ دیگران» حق ندارند در اینجا باشند یا چنین کنند، نشان از مصافی دارد که درست یا غلط، واقعی یا غیرواقعی در بسیاری از اذهان شکل گرفته و به مقاومتهایی دامن میزند که از درونش ملیگرایی و نفرت متولد میشود و احزاب و سیاستمدارانی نیز پیدا میشوند تا اخبار واقعی و غیرواقعی مربوط به آن را برجسته میکنند.
گرایش جدید به ناسیونالیسم، که در تعبیر برخی شباهت به گرایشهای ناسیونالیستی حدود یکصد سال پیش در خاک اروپا دارد، را میتوان در همین راستا مورد توجه قرار داد و از عواقب احتمالی آن در بیم بود؛ چه این ناسیونالیسم در تلاش برای کوتاه کردن دست جویندگان لهستانی کار از خاک بریتانیا باشد، و چه برای مانع شدن از ورود آوارگان جنگ در خاورمیانه و شمال آفریقا به خاک اتحادیه. دقیقاً به همین دلیل است که به نظر میرسد ماجرای همهپرسی خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، در اوضاع و احوال کنونی، ماجرایی است با خصلت ملی گرایی افراطی که نیازمند عطف توجه جدیتری است.
نتیجهگیری
۱. بر اساس آنچه در این یاداشت گفته شد، به نظر میرسد که ماجرای رای مردم انگلستان به خروج از اتحادیه اروپا را میبایست در چارچوب فراتری از یک رای گیری معمولی تحلیل کرد. برخی شواهد گویای آن است که شاید مناسبتر باشد این رای و رای گیری را همراه با روند رو به رشد تقویت گفتمان راست افراطی در بسیاری از کشورهای جهان مورد مطالعه قرار داد که گویای بازگشت مجدد انواعی از ناسیونالیسم افراطی و ستیزهجو در گفتمان سیاسی کشورهای جهان است. از زاویه قائلین به گفتمان، این پدیده را میتوان محصول رشد روز افزون فعالیتهایی دانست که تروریستی نامیده میشوند، همچنانکه ترس از کم آوردن در مقابل برخی برنامههای هویتساز (مانند اسلام) میتواند منجر به نفی دیگران و سر در گریبانهای ملی فرو بردن گردد. در نهایت نیز از میتوان از مهاجرت یاد کرد که جدای از آثار اقتصادی مستقیمش در بروز تفکرات ملیگرایانه، بر تقویت دو عامل پیشین، تاثیری مستقیم بر جای می گذارد.
۲. البته هنوز مشخص نیست که آیا ناسیونالیسم راستگرای اروپایی همان راهی را برود که مردم انگلستان در آراء خویش به نماش گذاشتند. با این حال حساسیت موضوع، فراتر از آن است که بتوان به سادگی از کنارش گذشت. وجود حمایتهای اجتماعی و سیاسی وسیع از گرایشهای ملی گرایانه افراطی، پتانسیل آزاد کردن انرژی نفرتساز متراکمی را دارد که میتواند زندگی و حیات حامیان و غیر حامیان این ایدئولوژی دفاعی را، برخلاف ظاهر هجومیاش، به کام نیستی بکشاند. همیشه باید از خیزشهای نیرومند و افراطی ملی گرایانه در هراس بود.
*. در این یاداشت، در این مقام نیستیم تا به این قضاوت بپردازیم که آیا تهدیدی به نام اسلام و مسلمانان وجود دارد یا اینکه جوامع غربی در انتساب این هراس به مسلمانان برخطایند و ارزیابیشان در مسیر غلط. آنچه مشخص است این است که این ارزیابی، حتی اگر غیرواقعی نیز باشد، بر افکار عمومی مردمی تاثیر گذارده و تلاش کسانی که مترصد تبیین غیرواقعی بودن این هراس بوده نیز، به ثمر ننشسته است. لذا، در ارتباط با موضوع محوری این یاداشت، تفاوتی میان تهدید واقعی و احساس تهدید وجود ندارد. در حالت اول، خیزش راست ملیگرامدیون تهدیدی واقعی است. اما در حالت دوم، خیزش راست افراطی، نه ناشی از تهدیدی واقعی، بلکه محصول تخیلاتی است که نشانی در واقعیت ندارد. با این حال، رشد ناسیونالیسم افراطی راست، گویای این نکته است که حتی در صورتی که با حالت دوم نیز مواجه باشیم، وجود برخی علایم یا نشانهها یا وجود برخی تفاسیر توانسته است که اکثریتی از رای دهندگان را مجاب کند که تهدید نه تخیلی بلکه واقعی است و هویت این جوامع را هدف گرفته است.
امیر حسین علینقی (alinaghi@gmail.com)
«هر گونه استفاده و بازنشر این متن منوط به ذکر ماخذ است.»