حقوق و اجتماع

کنفوسیوس: «به جای نفرین به تاریکی شمعی روشن کنید.»

حقوق و اجتماع

کنفوسیوس: «به جای نفرین به تاریکی شمعی روشن کنید.»

حقوق و اجتماع

امیرحسین علینقی
ایمیل: alinaghi@gmail.com
کانال تلگرام: https://t.me/alinaghi_ch

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

چندی است که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی شاهد موجی از حملات علیه قومیت عرب و عربیت است. نگاهی به رشد فزاینده این پدیده از یکسو، و ماهیت قوم مدارانه آن، و همچنین آثار احتمالی آن، نگارنده را بر آن داشت تا خطر کرده و در این فضای غلیظ ایرانی و ایرانی مداری سطوری را رقم زند. آنگاه که نیروهای اجتماعی فعالی در پی بیان نکته‌ای باشند و این نکته البته مستند به مثال‌هایی در عالم واقع باشد، به قضاوت نشستن و نقد رفتارها، البته ریسک بزرگی است.

جدای از ملاحظات اخلاقی بحث، آنچه نگارنده را ترغیب کرد تا انگیزه بیشتری برای طرح این موضوع داشته باشد، آثاری است که این موج می‌تواند برای ایران، ایرانیان و ایرانیت داشته باشد. در این وانفسا، حادثه‌ای که در فرودگاهی در عربستان اتفاق افتاد مزید بر علت شده و بر کمیت و کیفیت تنفرها افزود. با تمام این احوال، نگارنده اعتقاد دارد که این موج قوم گرایانه نه تنها فاقد جنبه‌های اخلاقی لازم است، بلکه می‌تواند پرورش دهنده آثار و نتایج نامطلوبی باشد که مروجان این موج قوم گرایانه در فضای مجازی در خیال نیز نداشته‌اند.

توصیف مساله: بازگشت کورش و اسطوره‌های گذشته به قصد تحقیر دیگران
ایرانیان و اعراب، گویا حساب تسویه نشده‌ای با یکدیگر دارند که هر از چندی موضوع بحث و جدل واقع می‌شود. رد پای این جدل را می‌توان در ادبیات آنها نیز ردیابی کرد و برخی ضرب‌المثل‌ها و تمثیل‌ها را شاهد آورد. با این وصف، این چالش بین قومی مساله همیشگی ایرانیان و اعراب نبوده است. به نظر می‌رسد تنها در برهه‌هایی از تاریخ بوده که ناسیونالیسم قومی تبادل‌ها و مناسبات اجتماعی میان آنها را تحت‌الشعاع قرار داده و نفرت را جانشین آن مناسبات و بده بستان‌ها کرده است.

در این میانه، و تقریباً مقارن با حضور داعش در عراق و تقابل‌های نظامی در سوریه شاهد خیزش دوباره چالش قوم گرایانه‌ای هستیم که ایران و اعراب را در مقابل هم قرار می‌دهد. جدای از دو مثال بالا، برخی تحولات دیگر نیز بر این تنور تنفر دمیده و بر شدت آن می‌افزایند. به ناگاه خبر می‌رسد که تیم فوتبال فلسطین به سبک تحقیر آمیزی از انجام مسابقه دوستانه با تیم ملی ایران انصراف داده و برخی وابستگان آن تیم نکاتی را نیز بر زبان می‌آورند.

در این شرایط گویا خون میهن پرستی ایرانیان به جوش آمده و از اینجا و آنجا می‌شنویم و در گروههای اجتماعی می‌خوانیم که عرب‌ها چنین‌اند و چنان و در مقابل ما وارثان کورشی هستیم که چنین بوده و چنان. این موضوع تم اصلی حجم گرانباری از پیام‌هایی بوده است که در طول ماههای اخیر در فضای مجازی دست به دست شده و با باز تکثیر شدنشان، متواتر شده، توان و جرات نقد کردن را از ناقدان ستانده است.

بنده تخصصی در تاریخ ندارم و برایم مشخص نیست که آیا آنچه در فضایل پادشاه کهن ایرانی گفته می‌شود صحت دارد یا خیر. مطلع نیستم که آیا زندگی مردمان عصر کورش شبیه لوحی است که از او به یادگار مانده یا اینکه واقعیت زمانه او نیز به مانند واقعیت جوامع و زمانه‌های دیگر، متفاوت با اسناد و لوح‌هایی است که از آن دیگران به جا مانده. همچنین آگاه نیستم آنچه در خصوص اعراب و زندگی قدیم آنها گفته می‌شود تا چه حد مقرون صحت است. به واقع شخصاً اعتماد چندانی به روایت‌های تاریخی ندارم. گذشته کهن ایران زمین که سهل است، برای کسی که در خصوص بخشی از تاریخ معاصر (که تجربه زندگی‌اش بوده) روایت‌های به غایت متعارض می‌شنود، این حق مفروض است که اعتماد چندانی به روایت‌های تاریخی نداشته باشد. اما از اینها گذشته، اصولاً تمرکز چندانی بر راه طی شده ندارم. برای هر انسان و جامعه‌ای، البته راه طی شده بخشی از هویتی است که، چه خوب و چه بد، از آن گریزی نیست، اما و هزار اما که به نظر می‌رسد که مسیر پیش رو، و آنچه باید باشیم اهمیت به مراتب افزون‌تری دارد.

پیش از ادامه مطالب، ارائه توضیحی را ضروری می‌دانم. هدف از این متن هیچگاه این نبوده و نخواهد بود که نویسنده از اهمیت کورش در ساخت تمدن ایرانی بکاهد و یا اینکه بر میراثش خط بطلان بکشد. همچنین هدف از این یاداشت تبرئه حکومت‌هایی مانند حکومت عربستان نیست که در پی چند تصمیم اشتباه و ویران کننده در دو دهه گذشته، سلسله‌ای از خطرات را متوجه خود، منطقه، جهان و ایران و ایرانی کرده است. تکلیف حکومت‌های مانند عربستان پیشاپیش مشخص است.

سرعت رواج عرب ستیزی و قوم مداری ایرانی و برخی پرسش‌ها
می‌گویند که دوست داشتن باعث کوری انسان می‌شود (حُبُ الشی یُعمی وَ یُصَم). شاید تعلق خاطر برخی از ایرانیان به پیشینه ایرانی و ایرانیت باعث شده باشد تا از بخشی از واقعیت‌های موجود غافل بمانند. برای نگارنده این سطور، رشد فوق‌العاده طرح همزمان مساله قوم‌مداری ایرانی از یکسو و نفرت از اعراب محل تردید و پرسش است. فعالان شبکه‌های اجتماعی می‌توانند با ردیابی دقیق‌تر این موضوع در شبکه‌های اجتماعی اطلاعات کامل‌تری را در خصوص کم و کیف این موضوع نشر دهند. با این وصف، برای راقم این سطور این مساله که چرا این دو موضوع در کنار هم و با سرعت بسیار بالایی در شبکه‌های اجتماعی ایرانی رواج یافته است، محل تامل است. اصولاً تعلق خاطری به تئوری توطئه ندارم، اما گاه طرح پرسش‌هایی از این دست که چه گروه‌ها و دیدگاههایی از طرح این‌گونه مسائل بهره می‌برند می‌تواند افق‌هایی را برای گمانه زنی باز کند.

اخلاق و قوم مداری ایرانیان
خمیر مایه بسیاری از گزاره‌های منتشره و باز نشر شده در شبکه‌های اجتماعی تخفیف اعراب و ترفیع ایران و ایرانیان است. جدای از این واقعیت که تلاش برای ترفیع خود از مجرای تخفیف دیگران، واجد کدامین سطوح از ارزش است، ضمن احترام به ایران و ایرانیان (که شخصاً جزیی از همین جامعه هستم)، در طول این ایام این پرسش را فراوان با خود طرح کرده‌ام که آیا ما (ایرانی‌ها) مردمانی برتر و دارای فره هستیم؟ آیا ما ایرانیان از مردمان دیگر (چه عرب‌ها و چه غیر عرب‌ها) از زوایه انسانی و اخلاقی برتریم؟ اگر چنین است، کدامین شاخص نشانه این برتری است؟

پاسخ این پرسش البته به سادگی به دست نمی‌آید، و این طبع پرسش‌های مهم است که برخلاف انتظار ما پاسخ سهلی ندارند. با این وصف می‌توانیم سر خود را از پنجره خانه و یا خودروی خود بیرون برده و همشهریانی را ببینیم که، به معنای دقیق کلمه، بر سر هیچ نزاع کرده و ناسزا نثار هم می‌کنند و اگر دستشان برسد چه‌ها که بر سر هم نخواهند آورد. اگر واقعاً تعدی جنسی نسبت به دیگران جرم است و مستحق مجازات (که البته هست) آیا ما مردمانی هستیم که نسبت به دیگران چنین نمی‌کنیم؟ جدای از اینکه در عمل چه می‌کنیم و چه نمی‌کنیم، تنها کافی است سری به آنچه از زاویه مسائل جنسیتی بر زبان می‌آوریم زده تا عملاً برتری‌های اخلاقی خود را محک زنیم. راه دوری نمی‌رویم، شبکه‌های اجتماعی محل نمایش برتری‌های ماست.

تقابل مبهم ایرانی / عرب
جدای از وجه اخلاقی موضوع، این تقابل یک جنبه زبان شناسانه و در عین حال عینی نیز دارد که عموماً نادیده گرفته می‌شود. رویکرد قوم‌مدارانه، در زاویه خودی‌اش از چارچوبی ملی (ایرانیت و ایرانی) برای بازشناسی خود استفاده می‌کند. به بیان دیگر در این سوی نزاع قومی یک چارچوب ملی (دولت-کشور ایران) قرار می‌گیرد. در مقابل اما، از عبارت عرب یا اعراب استفاده میشود که یک چارچوب قومی (و نه ملی) است. نشانه غیر دقیق بودن این تقابل این است که ما کشوری به نام ایران داریم اما کشوری به نام عرب یا اعراب نداریم. در نتیجه دو غیر هم جنس در یک تقسیم قرار می‌گیرند. این در حالی است که غیر هم‌جنس‌ها را نمی‌توان در یک تقسیم قرار داد. ایران و ایرانی به عنوان یک کشور را نمی‌توان در مقابل عرب و اعراب قرار داد. ایران را می‌توان در مقابل عراق یا عربستان یا بحرین یا سوریه و... قرار داد. این خطای فاحش چندین اثر مهم دارد:

۱. در حالی که چارچوب مفهومی قومیت، به رغم کاربرد فراوان آن، فاقد دقت علمی است (رجوع کنید به تعاریفی که جامعه‌شناسان و دانشمندان سیاست از هویت قومی و ناسیونالیسم قومی ارائه می‌کنند)، استفاده از واژه عرب به عنوان «قومیت» باعث می‌شود که تمامی «کشورهای» عرب در تقابل با ایران قرار بگیرند. این نتیجه جدای از آنکه تقابل را از منازعه بین قومی به منازعه بین کشوری منتقل می‌کند، عملا ایران را در مقابل تعداد زیادی از کشورها قرار می‌دهد. چنین رویارویی‌هایی جدای از اینکه هزینه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور را افزایش می‌دهد، عملاً مستهلک کننده انرژی کشور است. به بیان دیگر، نتیجه چنین تلقی‌هایی بیش از اینکه به نفع ایران و ایرانی باشد، به زیان ایران و ایرانیان خواهد بود.

۲. تقابل ناسنجیده ایرانی/عرب، ناخودآگاه، عرصه خطرناک دیگری را در مقابل ایران و ایرانی می‌گشاید: آنجا که بخش قابل توجهی از جمعیت این سرزمین (یعنی ایرانی‌ها) عرب‌اند. این تقابل نیروهای گریز از مرکز را در میان ایرانیان عرب تقویت می‌کند. لذا قائلین به این تقابل ناموزون، عملاً بخشی از مردم ایران را نیز به تقابل و منازعه با خود فرا می‌خوانند. اگر چه یقین دارم که مروجین منازعه ایرانی/عرب اصولاً نظر به چنین نتیجه‌ای ندارند، اما ناگفته پیداست که با تحقیر عرب و اعراب، ایرانیان عرب نیز خود را در این تحقیر شریک دانسته و جدای از ایران و ایرانیان خواهند یافت. همه ما می‌دانیم که فرجام این جدا دانستن‌ها در سطح ملی چیست.

قوم گرایی و فراموشی مسائل اصلی
یکی از آثار قوم گرایی را می‌توان فراموش کردن مسائل اصلی یک گروه اجتماعی یا کشور دانست. در این شرایط، قوم گرایی و خود برتربینی به مثابه مخدری عمل می‌کند که مانع از پرداختن به مسائل اصلی خود می‌شود. اگر ما وقت و انرژی خود را مصروف این کنیم که از دیگران برتریم، طبیعی است که این برتری مانع از آن باشد که بپذیریم که مسائل حل نشده‌ای داریم و یا اینکه احتمالاً بپذیریم که بدی‌هایی نیز داریم.

ترویج جنگ و نفرت
قوم مداری و خود بزرگ بینی، لاجرم، به تقابلی دامن می‌زند که دو گروه اجتماعی را در مقابل هم قرار می‌دهد. این تقابل ابتدا از طریق ترویج نفرت دست به کار شده و آنگاه (در صورتی که برخی شرایط میدانی مهیا باشند) طرفین را به حذف یکدیگر مجاب خواهد کرد. لذا در حادترین شرایط، نتیجه قوم گرایی، چیزی جز شعله‌ور شدن جنگ میان گروه‌های اجتماعی نیست. بخش‌هایی از قوم گرایان نیز می‌توانند به مانند داعش و القاعده و غیره، به راحتی و بدون کوچکترین احساس گناهی جان، مال و آبروی دیگران به زیر لگد برده و پایمال کنند و یا در اشعار خود بگویند که اگر اعراب «ملخ‌خور» چنین کنند چنان خواهیم کرد و آنها را به بردگی! خواهیم گرفت و نشانشان را از جهان خواهیم برید....

در اینجا، بلافاصله مساله دیگری رخ می‌نماید. اگر یک سوی طیف قوم گرایی جنگ است، و اگر بپذیریم که رشد طرح مسائل قوم گرایانه در فضای اجتماعی و مجازی ایران تا حدودی غیر طبیعی است، آنگاه شاید بتوان مجدداً این پرسش را طرح کرد که آیا کسانی هستند که از ترویج نفرت و برقراری جنگ میان ایرانی و عرب نفع می‌برند. این پرسش اگر چه بر مبنای تئوری توطئه طرح شده، اما به علت اهمیتش قابل تامل و واکاوی است.

رشد دیدگاههای قوم مدارانه و انفعال سیاستمداران
از یاد نمی‌بریم که تصمیمات مهم سیاسی همیشه نظر خالص سیاستمداران نیست. گاه سیاستمداران تحت تاثیر افکار عمومی تصمیم‌هایی می‌گیرند که ممکن است اصولاً تمایلی به اتخاذ آنها نداشته باشند. اگر چنین باشد، آنگاه باید از این فرجام در هراس بود که با رشد سریع و فراگیر رویکردهای ضد عرب در افکار عمومی ایرانیان، سیاستمداران ایرانی به کوچه‌های تنگی عقب رانده شوند که جز معدودی انتخاب پر هزینه و ضد عرب انتخاب دیگری در پیش رو نداشته باشند. در این صورت، هیچ بعید نیست که هیچیک از ما، به عواقب و نتایج احتمالی این تصمیمات راضی نباشیم. لذا احتیاط حکم می‌کند که جدای از اشراف و حساسیت نسبت به تصمیم‌ها و اقدامات حکومت‌های دیگر و سیاست‌مداران خود، حکومت‌های خود را به عرصه‌ای وارد نکنیم که انتخاب‌های محدود و سختی در مقابل کشورهای دیگر داشته باشند.

نتیجه‌گیری: لزوم یک جنبش و حرکت فراگیر
ایرانیان حساسیت غیر قابل وصفی بر هویت تاریخی خود دارند. این حساسیت آنگاه که با بدخلقی‌های برخی حکومت‌های کشورهای عربی در حق مردم ایران زمین همراه شود، می‌تواند زمینه‌ساز برخی جهت گیری‌های اخلاقی و اجتماعی نزد ایرانیان باشد که نمونه‌های آن را می‌توانیم در شبکه‌های اجتماعی مشاهده کنیم. نیروی اجتماعی این حساسیت و عرق ملی-قومی ریسک ناشی از تجزیه و تحلیل و قضاوت نسبت به این موضوع از سوی ناظران را بالا می‌برد. پس طبیعی است که نگاه بسیاری از نخبگان ایرانی به این موضوع توام با حزم و احتیاط باشد. اما، همانگونه که بیان شد اهمیت این موضوع فراتر از آن است که حزم و احتیاط پیشه کنیم.

با توجه به آنچه گذشت لزوم حرکت و استمرار یک جنبش فراگیر اجتماعی برای مدیریت بر موج طرح دیدگاههای قوم مدارانه در فضای مجازی و اجتماعی کشور احساس می‌شود. نقش طبقه نخبه جامعه که نگاه عمیق‌تری نسبت به مسائل دارند و تنها آثار و نتایج نزدیک پدیده‌ها را تعقیب نمی‌کنند در این عرصه جدی‌تر است. طبقه نخبه و فرهیخته ما بیش از مردمان عادی کشور می‌داند که جامعه ما از لحاظ اخلاقی در چه موقعیتی قرار دارد و اینکه آیا بازگشت بی‌مقدمه و پر هیاهوی پادشاهان کهن به عرصه گفتمانی جامعه از یکسو و ترویج نفرت از دیگر اقوام، در حاق واقع تعظیم آن پادشاهان است یا اینکه در پس این تعظیم‌ها، تخفیف‌هایی نهفته است که جز تنفر و جنگ تقدیر دیگری را رقم نمی‌زند.


امیر حسین علینقی

«هر گونه استفاده و بازنشر این متن منوط به ذکر ماخذ است.»