امیرحسین علینقی
دردها و غمهای دیگران، گاه، تنها هنگامی بهخوبی فهم و لمس میشوند که انسان شخصا آنها را تجربه کرده باشد. بدون این تجربه شخصی و ملموس، دانشی که از غم و رنج دیگران عاید انسان میشود، به قول اهل منطق، از جنس علم حصولی است و نه علم حضوری؛ چیزی شبیه درد دندان که تا وجود انسان را فرانگیرد، تنها یک آگاهی است نه احساس.
بسیاری از ما، از غم تنهایی و غربت یک عصر جمعه، کلافه، به پرسه زدن روی میآوریم تا "حصر" یا تنهایی جمعهها را پشت سر بگذاریم. حال اگر، تنهایی و حصر، نه یک عصر، بلکه روزها و ماهها و سالها دوام یابد، شاید معلوم نباشد که روح انسان مجبور به تحمل چه فشاری باشد.
سالهاست که به رغم قانون و اصل اولیه آزادی اقامت که به بخشی از آن در اصل ۳۳ قانون اساسی اشاره شده، چند تن از شهروندان و معتمدین مردم، بدون حکم قضایی، در حصر قرار گرفتهاند. پس از گذشت سالها، هنوز که هنوز است، مشخص نیست که چه کسی و بر اساس کدام مجوز، این انسانها-شهروندان را از آزادیهایشان محروم کرده است. گویی که در پس این عدم شفافیت و مسئولیتناپذیری، نوعی شرم از ارتکاب خطا وجود دارد؛ چرا که انسان درستکار، اگر ضروری باشد، عملکردش را فریاد میکشد.
میان توسعه و امنیت از یکسو، و حراست از انسانها و تکریمشان از سوی دیگر، همبستگی مثبتی وجود دارد. راهبرد نایل شدن به این اهداف نیز، مراعات قانون، شفافیت و مسئولیتپذیری است. نگاهی به حال و روز امروز ایران مشخص میکند که آیا محروم ساختن شهروندان این سرزمین از بدیهیترین حقوق و آزادیهای خدادادشان، به نفع ایران و ایرانیان، و حتی حصرکنندگان، بوده است یا خیر....
یادداشت دوست عزیزم علی زمانیان، که در زیر بازنشر میشود، بهانه نگارش این مختصر شد. با دعوت به مطالعه یادداشت ایشان، به انتظار روزی مینشینیم که احترام به انسان و گروههای انسانی، نه تنها به عنوان یک حق خداداد، بلکه به عنوان مقدمهای برای امنیت و توسعه این دیار، بدیهی شناخته شود.
شاید برای تکتک ما نیز مقایسهای میان حصر دراز دامن شهروندان و قرنطینهای که موقتا به حصرمان برده، مفید و ضروری باشد. (پایان)